وبلاگ ضیاالدین ناظم پور



واکاوی نظری موسیقی

 امبینت[1]

 

 

 

بعد از سکوت، تنها موسیقی است که می تواند افکار غیر  قابل توصیف را بیان ‌کند. "هاکسلی"[2]

 

دیدگاه عامه مردم و متخصصان موسیقی نسبت به موسیقی الکترونیک - در مفهوم عام کلمه - چگونه است؟ موسیقی الکترونیک را چقدر جدی میگیریم؟ پس از گذشت حدود یک قرن از تولد موسیقی هایی که به نوعی با کمک علم الکترونیک ساخته می شوند تا چه اندازه به آنها به دیده یک اثر هنری نگاه می کنیم؟ آیا چالش قبول موسیقی الکترونیک به عنوان یک اثر هنری مانند چالش پذیرش عکاسی دیجیتال در کنار عکاسی سنتی ختم به خیر خواهد شد؟ ظهور نوع خاصی از موسیقی که با شرایط زندگی بشر در هزاره سوم همخوانی داشته باشد بدیهی و ضروری به نظر میرسد. ویژگی های خاص و جدید زندگی به لحاظ تکنولوژی های نو بنیان و نیز مناسبات  اجتماعی نوین در این دوره مطالبات جدیدی در حوزه موسیقی را نیز به دنبال داشته است. هر چه این روال به لحاظ فناوری و روابط انسانی پیچیده تر می شود و از سوی دیگر تنش های عصبی حاصل از زندگی در شلوغی شهرها افزایش می یابد، نیاز به  لذت شنیدن موسیقی مناسبی که بیان‌گر محیط بیرونی ما (چه محیط شهری و چه طبیعت) و فضای درونی ما (چه حسی و چه ذهنی) باشد، بیشتر احساس می شود.

آنچه در پی می آید نگرشی با رویگرد تاریخی و هستی شناسی در باب ژانر بزرگی در موسیقی قرون بیستم و بیست ویکم به نام موسیقی امبینت است. این موسیقی که به شکل آکادمیک و به دور از قضاوتهای  سیاه و سفید در باره اش، کمتر از سبک های دیگر در میان موسیقی دانان و موسیقی  دوستان ایرانی شناخته شده است، حاوی شمار زیادی زیر شاخه است که با اندکی تغییر در مدل سازبندی، تاثیرپذیری فرهنگی و سایر اِلِمان های ساختاری اش، به سبکی دیگر تبدیل می شود. موسیقی امبینت حاصل شرایط ناگزیر و ناگریز زندگی انسان امروزی است. هرچند طرفدار موسیقی جدی و کلاسیک (به معنای عام کلمه ) باشیم و ارکستراسیون هایی به غیر از ارکستر سمفونیک را برنتابیم، باز باید اعتراف کنیم که هر عصری که بر تاریخ بشر می گذرد حاصل ااماتی در زندگی اجتماعی اوست و همینطور محصولاتی را به همراه دارد که بازتاب همین زندگی اجتماعی و نوع نگرش افراد آن است. موسیقی الکترونیک به عنوان اسم عام و موسیقی امبینت با زیر مجموعه هایش به طور خاص، محصولات فکری و فرهنگی عصری هستند که در آن زندگی می کنیم چه مورد پسندمان باشند و چه نباشد. در این مقاله که حاصل تجربیات شخصی و مطالعه روی منابع مختلف است سعی کرده ام به تاریخچه، فلسفه وجودی، آهنگسازان، مجریان، زیر شاخه ها، سوءِ برداشت ها و مسایل حاشیه ای سبک امبینت بپردازم.

 

امبینت به مثابه یک بستر موسیقایی

موسیقی امبینت - گاهی به اشتباه و گاهی به جا - با نام‌های دیگری هم شناخته می‌شود که از آن جمله می توان به نیوایج[3]، موسیقی سازی معاصر[4]، تجربی[5]، راک فضایی[6]، چیلوت[7]، امبینت تکنو[8]، امبینت ترنس[9]، مودمیوزیک[10]، موسیقی جهان[11] و نیواتیک[12] اشاره کرد. با وجود اینکه در آغاز همه موسیقیدانان این حوزه بر سر انتخاب یک نام همعقیده نبودند ولی نام امبینت که گوش آشناتر از بقیه اسامی بود، از نظر معنایی منطقی تر به نظرمی رسید و نام کامل تری برای توصیف این پدیده موسیقایی بود، برای این سبک انتخاب شد.

 اصطلاح امبینت  را اولین بار برایان انو[13] طراح صدا و موسیقی دان مفهوم گرا[14] به طور رسمی به کار برد. او در پشت جلد آلبوم "موسیقی برای هواپیما"[15] امبینت را نوعی موسیقی برای آرامش و فضایی برای فکر کردن معرفی کرد. مفهومی که او از امبینت در نظر داشت نوعی موسیقی است که می تواند به عنوان پس زمینه[16] یا به طور مستقل به عنوان یک موسیقی محض[17] شنیده شود؛ بسته به اینکه مخاطب چطور به آن توجه نشان دهد. این موسیقی بدیع و کاملاً تاثیرگذار در شکل کامل و آرمانی اش مخاطب را به تفکر دعوت می‌کند و در بدترین شکل خود به عنوان موسیقی آرامش[18] شناخته می شود. با این تعریف شاید امبینت لغزنده ترین ژانر موسیقی باشد چرا که تمیز موسیقی هایی که در ظاهر شبیه و در اصل با اهداف متمایز (موسیقی به عنوان هنر یا موسیقی فقط برای تجارت) هستند خیلی آسان نیست. مطمئنن این موسیقی قبل از اینکه برایان انو آن را تعریف کند وجود داشته است. از سرودها و مناجات گریگوریانی قرون وسطا تا را ک های توهم زای دهه شصت می توانند به نوعی زیرمجموعه همین موسیقی باشند. برخی معتقدند که در بحث‌ ژانرهای موسیقی هر تعریفی می‌تواند محدود کننده باشد و این ادعا پذیرفتنی به نظر می‌رسد و با این توصیف نمی توان با خط کشی دقیق، چند قطعه موسیقی را از هم متمایز و اعلام کرد این امبینت است و این یکی نیست. هر چند این موضوع در سایر سبک ها و حتی سایر هنر ها هم مصداق دارد و چنانچه زمانی صرف کنیم و قطعاتی را انتخاب کنیم که ملاک تمیز یک سبک موسیقی از دیگر سبک ها باشد چندان کار معقولی نکرده ایم. با این وصف در این مقاله شاخصه های پایه ای این موسیقی مورد بررسی قرار می گیرد تا خواننده معیارهای کلی تفکیک موسیقی امبینت از مشابهات آن را بداند.

 

نقش آوانگارد کلاسیک در پیدایش امبینت

 یکی از منابع اولیه امبینت،  آوانگارد کلاسیک قرن بیستم است و  درمیان پیشگامان آن دو چهره متعلق به اواخر قرن ۱۹ کلود دبوسی[19] و اریک ساتی[20] وجود دارند که آثارشان به لحاظ بافت، تکنیک و همچنین اهمیت به فضا سازی با اصوات  به جای تاکید بر مواد موسیقایی، به آثار امبینت شباهت های زیادی دارد.

اولین اثری که پیش از پیدایش امبینت ساخته شده ولی تعاریف ساختاری آن را در خود دارد  قطعه[21]Furniture Music  (1917)  از اریک ساتی که برای سولوی پیانو  یا انسامبل  کوچک نوشته شده است و به طور حیرت انگیزی با مفهوم ارائه شده توسط انو در مورد موسیقی امبینت مطابقت دارد:  ایجاد یک محیط صوتی که به یکباره وارد آن نمی شویم بلکه سراسر محیط اطرافمان را فرا گرفته است.

دومین قطعه [22] The Afternoon Fawn  اثر کلود دبوسی (1894) یک پوئم سمفونی با اصوات امپرسیونیستیک و در عین حال شعرگونه اش  هم به لحاظ موسیقایی و هم به لحاظ ساختِ بافت صوتی طوری نوشته شده است  که بیش از هر عنصری، فضای صوتی در آن نمود دارد و بیشتر از هر سبکی  به امبینت های هنرمندانه امروزی شباهت دارد. در این قطعه دبوسی درهای آزادی را به روی موسیقی غرب گشود و ساختارها و خط قرمزهای قوانین موسیقی را در هم شکست.

در اواسط قرن بیستم موسیقیدان آمریکایی جان کیج  که ساخت موسیقی با قواعد از پیش تعیین شده را مطلقن نمی پسندید با استفاده از سر و صدایی که به طور تصادفی در ساز اختراعی اش "پیانوی مهیا شده

" تولید می‌شد و همچنین جنجالی که با قطعه "چهاردقیقه و سی و سه ثانیه" راه انداخت، منتقدان را عصبانی و در عین حال وادار به تفکر کرد و شنوندگان را به این چالش کشید که می توان از سکوت به عنوان شکل معتبری از بیان موسیقایی استفاده کرد. این نگرش های جدید به موسیقی، سبب شد که آهنگسازان و مخاطبان به غیر از عناصر معمول مانند هارمونی، ملودی و به عناصر دیگری که می توانند شالوده یک اثر هنری را تشکیل دهند نیز فکر کنند.

 

امبینت و دهه 1960

بعد از کیچ دریچه های بسته باز شدند و گذز از قوانین آکادمیک آهنگسازی نه یک امر عجیب که یک اام در بیان آزادانه شناخته شد. در این دهه با ظهور  مکتبی از  آهنگسازان  آمریکایی با پیشینه کلاسیک که به مینیمالیست ها معروف شدند مواجهیم.  آن ها ایده اصلی خود را از تکرار گرفتند و آن را برای ارکستر ها ی مختلف که شامل سازهای برقی و غیر غربی بودند، نوشته و اجرا کردند. استفاده از عنصر تکرار به مثابه بن مایه خلق موسیقی آن چیزی است که موسیقی امبینت از مینیمالیست ها به امانت گرفت.

همچنین در همین دهه ۶۰ بود که استفاده از سازها و مودهای شرقی در آهنگسازی موسیقی های کلاسیک، جز و پاپ به میزان بی سابقه ای رایج شد. اشتوک هاوزن[23] کاوش‌های کیج در موسیقی تجربی و پیشبرد ایده های او  را با متریال جدید و استفاده از تجهیزات دیجیتال مورد بررسی قرار داد. او با ساخت موسیقی هایی در سبک سریالیسم علائق خود به کاربرد صداهای جدید – هرچند غیر معمول -  را جدی گرفت و در یک گفت‌وگوی رادیویی با دویچه‌وله گفت: " آهنگسازان مجبورند آثار خود را با نوع سازها، طرز نواختن هر یک از آنها و توان نوازندگان تنظیم کنند. من اما می‌خواهم موسیقی‌، ترجمان والاترین نداهای بشریت باشد و این تنها با صوت‌های الکترونیکی امکانپذیر است."

 این دهه همچنین زمان جذب ایده های آوانگارد به موسیقی راک بود. در اواخر دهه شصت موسیقی راک با ترکیبی از تکنولوژی الکترونیک و ایده های موسیقی آوانگارد کلاسیک و نو آوری های بزرگان جازهمچون  مایک دیویس[24]  تکامل یافت. موسیقی کلاسیک هند برای اولین بار تاثیر قابل توجهی بر نوازندگان و آهنگسازان غربی گذاشت. این تاثیر را می توان در ابتدا روی بزرگان  دنیای کلاسیک همچون رایلی[25]و یانگ[26] و سپس گروه‌هایی چون بیتل‌ها[27] گروه زهی های افسانه ای[28] مشاهده کرد. گروه بیت نشان داد که چگونه میتوان در بدنه موسیقی عامه پسند متفاوت و جدی تر ظاهر شد. بعد از بیتل ها گروه های راک هنری[29]  همچون "پینک فلوید" و هنرمندان سبک "کرات راک"[30] مانند "تنجرین دریم"، "کلاوس شو" و "کلاستر" با کند کردن متر قطعات و گاهی کم رنگ کردن نقش شعر در آثارشان و معطوف داشتن تمرکز شنوندگان بر فضای غالب بر قطعات، راه را بر دستیابی به سبکی مستقل به نام امبینت باز کردند. این گونه قطعات در مجموع سازی، بر پایه بداهه نوازی، طولانی و فضا محور بودند. زمانی که موسیقی راک  در حال گذر از آوانگارد خاص خودش بود، تنوع بی انتهای اصوات در سینتی سایزر آنالوگ و جایگزین دیجیتال آن به ابزاری مهم برای بیان موسیقی تجربی[31] تبدیل شد. به جرات می توان گفت تحولاتی که بعد  از اختراع سینتی سایرز در موسیقی بوجود آمد بدون آن امکان پذیر نبود.

 

 

 

 

سینتی سایزر و آرت راک

گروه آلمانی کرافت ورک[32] یکی از تاثیرگذارترین نام هایی است که می توان از آن در زمینه پیشرفت سینتی سایزرها و تاثیرگذاری بر هنرمندان نسل بعد، یاد کرد. این گروه "پد درام" را  توسعه داد و از سینتی سایزر ها در حوزه سازهای ریتمیک استفاده کرد. با همین عملکردها بود که  از اواسط دهه 70 در دنیای راک تغییرات اساسی بوجود آوردند و موسیقی راک را با روش‌های مختص به خود و غیر متعارفی  تنظیم و اجرا کردند. یکی از افراد این گروه در مصابه ای در سال 1977 گفت: "موسیقی الکترونیک فراتر از رنگ ها و کشورهاست؛ با ابزار موسیقی الکترونیک همه چیز ممکن است تنها محدودیت می تواند در خود آهنگساز باشد". امروزه همه ما سینتی سایزر را به عنوان یک ساز به رسمیت می شناسیم اما ایده برتری این ساز (برتری در کمیت استفاده و تنوع رنگ های صوتی) بر گیتار در فرهنگ حاکم در آن زمان، یک انقلاب به حساب می آمد. ترکیب این ایده های پیشرو با خلق صداهایی که به همان اندازه جدید بودند تاثیر وسیعی بر موسیقی جهان داشت. این تاثیر به ویژه در گروه انگلیسی  یوکی سینت پاپ [33] و موزیسین های سیاهپوست دیترویت آمریکا – که در دهه 80 مدرن تکنو را پدید آوردند - و میراثی که در  نسل های بعدی به موسیقی های داونتمپو[34] و الکترودنس[35] رسید،  قابل مشاهده است.

شاید بتوان گفت مهمترین چهره موسیقی امبینت "برایان انو" است. او در اشاعه فرهنگ استفاده از  سینتی سایزر تلاش می کرد و با کاربرد فراگیر این ساز در آثار خود، در تبدیل این ساز به سازی کاربردی که در استودیوها و اجراهای زنده مورد استفاده قرار بگیرد، نقشی اساسی داشت. در دهه 70 مردم موسیقی او را راک هنری می خواندند و برخی از آلبوم های او واقعا همان راک هنری هم بودند اما موفقیت او مربوط به آلبوم هایی همچون "موسیقی خردمندانه"[36] و " موسیقی برای هواپیما"[37] هیچ شباهتی به موسیقی راک نداشتند و بیشتر شبیه آهنگسازان مینیمالیست آمریکایی بودند.  آنچه در پی می آید متن پشت جلد آلبوم "موسیقی برای هواپیما" به قلم برایان انو است که باید آن را مانیفست موسیقی امبینت دانست.

" مفهوم موسیقی پس زمینه که صرفن برای پر کردن فضای صوتی در اماکن عمومی زندگی روزمره شهری طراحی شده است، در دهه 50 توسط شرکت موزاک[38] صورت گرفت. اصواتی که به شیوه ای سهل الفهم تنظیم و ارکستره شده اند. بدیهی است که این طرز تلقی باعث شد که شنوندگان فهیم و بیشتر آهنگسازان این موسیقی را به عنوان یک موسیقی قابل اعتنا در نظر نگیرند. در طول سه سال گذشته من به استفاده از موسیقی به عنوان آمبیانس ( صدای محیط نه صدایی برای محیط) علاقمند شدم و به این باور رسیدم که این امکان وجود دارد تا محصولاتی صوتی را تولید کنم که بدون هیچ مصالحه ای بتوانند به عنوان یک ابزار هنری مورد استفاده موسیقایی قرار بگیرند. برای ایجاد تمایز میان تجربیات خودم و محصولات موسیقی کنسرو شده ( موسیقی هایی که در آسانسور ها، فروشگاه ها، تبلیغات و کاربرد دارند) از اصطلاح امبینت استفاده میکنم. یک اثر در ژانر امبینت به عنوان یک اتمسفر یا یک تاثیر محیطی فراگیر یا یک ته رنگ شناخته و تعریف می شود. هدف من تولید آثاری اصیل و مرجع – هرچند کوچک - در این زمینه است (البته نه صرفن در انحصار من) که برای زمان های بعد نیز مرجع موسیقی امبینت باشد. در حالی که شرکت های تولید کننده موسیقی های کنسروی تولیداتشان را بر پایه تفکر کنترل محیط های انسانی از طریق پوشش صوتی و با هدف کاستن سطح توجه مردم پی ریزی کرده اند، امبینت در صدد دستیابی به اهدافی کاملن متمایز از این رویکردها است. موسیقی های پس زمینه با ریشه کن کردن تمام احساسات شک، تردید و بلاتکلیفی یعنی تمام احساسات نابی که موسیقی می تواند برانگیزاند، محصولات خود را تولید می کنند اما امبینت دقیقن به دنبال ایجاد و حفظ این احساسات در مخاطب است. در حالی که قصد آنها رنگ وجلا دادن به محیط از طریق اضافه کردن محرک به آن است و در نتیجه به نظر می رسد که رفع خستگی ناشی از کار روزانه و پایین آوردن فراز و نشیب روال طبیعی ریتم بدن را در دستور کار دارند، امبینت می خواهد فضایی آرام برای فکر کردن آماده کند. موسیقی امبینت باید ویژگی هایی داشته باشد که بتواند خیلی از سطوح توجه شنیداری را با خود هماهنگ کند و در واقع به اندازه ای که جالب است برای شنونده جالب باشد. به عبارت دیگر نه قصد جلب توجه داشته باشد و نه سعی کند توجه مخاطب را از همه چیز بگیرد و مانند موسیقی بی محتوای آرامش[39] عمل کند."

در حالی که تعریف انو از امبینت نسبت به گستره وسیعی از موسیقی ها که امروزه زیر شاخه امبینت محسوب می شوند، محدود به نظر می رسد اما فلسفه پشت عقاید او درباره موسیقی امبینت هنوز اساس این سبک  است. وی دیدگاه های جدیدی را برای خیلی از موسیقی دانانی که تا آن زمان این نوع موسیقی را شایسته توجه نمی دانستند و همینطور برای کسانی که علاقه به کشف چنین صداهایی داشتند اما در مورد چیستی صدای مطلوبشان مطمئن نبودند، مطرح کرد و دستورالعمل روشنی در اختیارشان قرار داد. انو در تزریق ایده های آوانگارد کلاسیک به موسیقی مورد علاقه اش مهارت داشت. وی در مصاحبه ای که در سال 1988 با مجله ووکس گفت: من فکر میکنم چند ایده بسیار ساده را از "موسیقی فاین آرت"[40] به موسیقی پاپ وارد کرده ام و به نظرم همین ها تفاوت ایجاد کرده اند. همچنین در 2013 در مصاحبه با گاردین مطالب قابل توجهی در مورد سینتی سایزر بیان کرد: " یکی از نکات مهم در مورد سینتی سایزر این است که بطور بدیع و بدون پشتوانه تاریخی وارد موسیقی شده است در حال که پیانو کل تاریخ موسیقی را با خود به همراه دارد. انواع طرحواره های فرهنگی که در سازهای سنتی وجود دارند به شما امر می کنند که کجا و در چه زمانی از آنها استفاده کنید ولی زمانی که شما سازی را اجرا می کنید که از هیچ زمینه و تاریخچه خاصی برخوردار نیست شما همه چیز را بر اساس نفس صدا طرح ریزی می کنید. این همان چیزی است که سینتی سایزر واقعن هست: یک ساز همیشه ناتمام، وقتی کسی چیزی به آن اضافه میکند تمام می شود. در همان لحظه ای که در حال نواختن آن هستید تصمیم میگیرید که چگونه از آن صدا درآورید و چه صدایی درآورید. سینتی سایزر به جای تبعیت از یک دستورالعمل فرهنگی، خود را با هر فرهنگی هماهنگ می کند".

 

 

موسیقی فضایی[41]

مفهوم موسیقی فضایی یکی از مصنوعات هنری غیرقابل اجتناب زمانه خویش است. در اواخر دهه 60 اصطلاحات راک فضایی و راک کیهانی[42] توسط شنوندگان و منتقدان موسیقی برای توصیف موسیقی الکترونیک و اتمسفریک که توسط گروه هایی چون پینک فلوید[43] و تنجرین دریم[44] منتشر می شد، مورد استفاده قرار می گرفت. تصادفی نیست که در زمان اولین فرود انسان بر سطح ماه، پینک فلوید توجه مخاطبانش را به قطعاتی چون "قلب خورشید"[45] جلب می کند. این گروه موسیقی اش را در دوره جدیدی از زندگی انسان ارائه می کرد و آن احساسات جادویی و کیهانی که باعث خلق کارهای اولیه آنها شد تا به امروز که به معنای کاملی از موسیقی امبینت دست پیدا کرده ایم هنوز در زندگی بشر وجود دارد. در واقع موسیقی فضایی یا اسپیس میوزیک را باید یکی از جذاب ترین زیر شاخه های موسیقی امبینت قلمداد کرد. موسیقی فضایی در دهه 60 و با تکیه بر سینتی سایزر دقیقن در درست ترین و مناسب ترین لحظه تاریخ که بشر برای اولین بار زمین را ترک کرد طلوع کرد. گویی اصوات الکترونیک با تنظیم خاصی که دارند ما را به روح کیهانی و ژرفای فوق العاده اش نزدیک می کنند.

موسیقی های اواخر دهه 60 گروه پینک فلوید این حس یکی شدن در فضایی خارج از جو زمین را به مراتب بهتر از یک اثر کلاسیک و سنگین مانند سمفونی "سیارات" اثر گوستاو هولست[46] ( که اصلن در مورد فضا نیست) بیان می کند.  به نظر می رسد همزمان با ظهور عصر فضا، در موسیقی نیز فناوری جدیدی متناسب با آن ظهور کرده است تا موسیقیدانان بتوانند احساسات خود را با آن بیان کنند. همین احساس بعدها (1983) هنوز در برایان انو زنده است و در پشت جلد آلبوم "آپولو" از شیفتگی خود برای خلق آثاری که در راستای دستاوردهای نوین علمی بشر باشد می نویسد.

 

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها